دخترایی که هر کدومشون یه بُعداز شخصیت من هستن. تا اونجایی که من خبر دارم تو وجود من دختر های زیادی هس مثلا یه دختر هست که خیلی مغروره .اون قدر که گاهی اوقات هیچ حرفی رو جز حرف خودش قبول نداره واسه همین شکست های زیادی خورده .
یه دختر دیگه هم هست که عاشق دوست داشتن ، شعر و احساسه اما خیلی خجالتیه و گاهی از گفتن حرفهاش ترس داره . حرفهایی که اگه بگه شاید زیبا باشن .
یه دختردیگه هم هست که که هنوزم بچه است خیلی بچه طوری که هنوز عاشق تخم مرغ شانسیه .هنوزم رو دیوار اتاقش دو ،سه تا عروسک پیدا میشه که باهاشون حرف بزنه .هنوزم خیلی ساده است خیلی حرفهایی رو که بهش زده میشه رو باور میکنه .
اما یه دختر دیگه ای هست که با همه فرق داره ، این یکی گاهی اوقات با اراده میشه . یعنی کاری رو که میخواد حتما انجامش میده . ولی الان خیلی وقته این دختره تو وجودم گم شده .دختر های دیگه ای هم هستن ، با ادب ، گاهی اوقات شلخته و عصبی ،شیطون ، گاهی نقاش ، دختری که خیلی وقتا دلش تنگ میشه ، دختری که بعضی مواقع مثل بهار دمدمکی میشه یه روز بارونیه ، یه روز آفتابی دختر که بعضی اوقات از دنیا متنفره ، و فرداش همچین دو دستی به این دنیا میچسبه و میدوه دنبالش که ازش ،جدانشه . !
خلاصه همه ی این دخترا جمع شدن و شدن یکی مثل من ،یکی که از جمع ملیونها آدمی که توی کره ی خاکی زندگی میکنه ، یکی که دوست داره بدونه اون دور دورآ ، جایی که جاده زندگیش داره به آخر میرسه به کجا رسیده ! ؟ تونسته دیوار های بلند ی که سد راهشن رو ورداره یا اصلا میتونه ورشون داره ؟ تونسته قبل از اینکه پرواز یادش بره پر زدن رو امتحان کنه ؟ نمیدونه .. این دختر از هیچی خبر نداره..ولی میدونه باید تا آخرش باشه و ادامه بده 000حتما میتونه .. مگه نه ؟/.. میتونه ..
منـــاجـــات نـــامـــه :
خدایا : من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری ! پس ای خدا! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک کلام … محتاج توام